ماشاا... : اول زندگي باغ بالا و پايين نشونم ميداد ... حرف هاي قشنگ ، قشنگ .... ميگفت : سالي شش بار ميبرمت سفرآب تو دلت نميذارم تكون بخوره ... اي ددم واي ... خرش كه از پل گذشت تا طرقبه هم نبردم .
مهديس : ولي محمود يك عاشق رمانتيك واقعيه ... حرفي اگه بزنه سر حرفش هست .
ماشاا... : مو هم همي فكر ها رو ميكردم ... مرد ها همشان سر و پا يك كرباسن .
كاظم : ( به محمود ) آي بي جنبه ان ، آي بي جنبه ان
محمود : كيا ؟
كاظم : همين زن ها . خدا نكنه از سر بي عقلي ، يك قولي بهشان بدي . شصت و شش سال بعد يادشانِ .
محمود : البته همهي زن ها اينجوري نيستند .
كاظم : زن زنِ آقاي زِ زِ .
محمود : محمود .
مهديس : قرار گذاشته بود بعد عقد ببردم كيش ، نه ماه عسل ها . همين جوري . ماه عسل قراره بريم ژاپن .
ماشاا... : خاك بر سرم . مگه هنوز عقد نكردين ؟
مهديس : آره ... ديروز عقد كرديم
ماشاا... : پس حتمأ اينجا هم كيشِ ... نه ؟
مهديس : خب هنوز فرصت نكرديم .
ماشاا... : برو دختر جان ... اگه مو رنگ طرقبه رو ديدم ، تو هم رنگ كيش رو مي بيني . هنوز مرد ها رو نشناختي .
محمود : بهش قول دادم ببرمش كيش .
كاظم : پس افسارت رو گرفته ... الفاتحه
محمود : يعني چي ؟
كاظم : پسر جان از مو به تو نصيحت ، گربه رو دم حجله بايد بكشي ؟ زن ها جنبه دارن . فردا ببريش كيش پس فرداميگه ببرم ژاپن .
محمود : اتفاقأ واسه ماه عسل قراره ببرمش ژاپن .
كاظم : بفرما ... نگفتم . برو ... برو كه روي هر چي زن ذليل سفيد كردي .
ماشاا... : اگه گفته بعد عقد ميبرمت كيش ، بايد زورش ميكردي كه عقد كردم چرا نميريم .
مهديس : آخه الان طفلي خيلي دستش تنگِ . هر چي داشت خرج مجلس كرد .
ماشاا... : ما زن ها هر چي سرمان مياد حقمانه . مثل مردا سياست ندارم كه . برو كه تو هم پيشانيت مثل خودم .
مهديس : اوا خدا نكنه ...
ماشاا... : اوا ... خيلي هم دلت بخواد ... با اون شوهر عفريتهي دروغگوت .
مهديس : از شوهر تو كه بهتره ، لااقل گدايي نميكنه .
ماشاا... : اولاً گدا نه و متكدي . دوماً شوهر من هنرمنده . همچي نقش نابينا رو بازي ميكنه كه هر خري باور ميكنه
مهديس : او ماي گاد ... يعني نابينا نيس . منم باورم شد .
ماشاا... : گفتم كه هر خري باور ميكنه ... شوهرم چنان اشك مردم رو در مياره كه آميتاپاچان هندي هم نميتونه .
كاظم : زن جماعت عشق لوازم آرايشِ . يك ماه گشنه باشه جيكش در نمياد ولي يه ساعت ماتيك نداشته باشه
دنيا رو روي سرت خراب ميكنه .
محمود : من كه تجربهي شما رو ندارم ولي حرفاتون خيلي شبيه حرف هاي خدابيامرز پدرمه .
كاظم : اه ... پدرت فوت كرده .... بنده خدا مادرت ، چي ميكشه
مهديس : ميدوني ... حرف هاي شما خيلي شبيه حرف هاي مادرم و خواهرام . يعني همهي مرد ها مثل همند ؟
ماشاا... : حالا ديدي ... من بد ، مادر و خواهرات كه خير و صلاحت رو ميخوان . مرده ها يكيشون از ديگري بدتر .
خوبشون باباي خدا بيامرز من بود كه مُرد .
مهديس : حالا ميگي من چيكار كنم ؟
ماشاا... : آها ... حالا شدي دختر خوب . اول كف دستت بده فالت بگيرم ، تا بعد .
كاظم : زن جماعت اگه بفهمه دوستش داري ، تمام . هيچوقت به زنت نگو دوستت دارم
ماشاا... : تا حالا شوهرت گفته دوستت دارم ؟
مهديس : نه . آقا محمود ميگه عشق واقعي رو به زبون نميارن .
ماشاا... : غلط كرده . از بس خودخواه و مغرورن . خودشان رو دست بالا ميگيرن و زن رو برده ميبينن ، افت داره براشون، به برده شان بگن دوستت دارم .
مهديس : خواهش ميكنم ... منم همين طور .
ماشاا... : به تو نميگم .... بو دده اين كيه باز ؟
محمود : يعني نبرمش كيش ؟
كاظم : نه !
محمود : آخه بهش قول دادم .
كاظم : اگه ببريش فكر ميكنه چه خبره ... زن ها همين جوري مرد ها رو نوكر خودشون ميدونند . مرد بودن خودت رو ثابت كن .
محمود : خب بهش چي بگم ؟
كاظم : ( در نقش محمود از موضع بالا ) اگه گفتم ميبرمت لابد صلاح بوده و الان صلاح ميدونم بگم نميريم . تمام .
ماشاا... : اگه قول داده ببرت كيش ، بايد ببرت .
مهديس : خب من زياد از كيش خوشم نمياد ... خيلي گرمِ .
ماشاا... : بو دده ، چه افاده ها .... كيش بهانه است . اگه به قولش عمل نكنه ، ديگه هيچوقت به حرف هاش عمل نميكنه
مهديس : آها ... فهميدم .
ماشاا... : فكر نكنم ... حالا پاشو برو .
مهديس : كجا ؟
ماشاا... : قبرستون .... خب پيش شوهرت ديگه . قد راست . سر جلو . چشم تو چشم .
مهديس : ( آماده رزم ميشود ) او ماي گاد ... نميتونم . احساس ميكنم يه چيزي كم دارم
ماشاا... : چي ؟
مهديس : آها فهميدم .... لباس رزم زنانه ( از كيفش يك چادر در آورده و به صورت ضربدري دورش ميپيچد )
ماشاا... : از لباس رزم واجب تر ، ابزار جنگ زنانه است . ( لنگه كفشش را به او ميدهد )
مهديس : نه پاشنه كفشت زياد بلند ني ، سيستر . خودم بهترش رو دارم .
ماشاا... : كفشهاي تو كه پاشنه نداره ؟
مهديس : زبان زنانه از هر چي پاشنهي كفشِ برنده تره .
ماشاا... : آفرين ... راه افتادي . برو جلو ببينم .( فرياد ميكشد) نفس كش ...
كاظم : آماده اي .... كم نياري آبروي مردي و مردانگي رو حفظ كن .
محمود : آمادهي آماده ام . ( هردو مثل گود زور خانه دور هم ميچرخند )
مهديس : ( با خشم ) محمود
محمود : ( با عشق ) مهديس ( وا ميرود . كاظم به سمت او رفته و شانه هايش را ماساژ ميدهد ماشاا... هم چيزهايي به مهديس ميآموزد دوباره چرخ ميگيرند )
مهديس : مگه قرار نبود منو ببري كيش ؟
محمود : خب كه چي ؟
مهديس : چرا منو نبردي ؟
محمود : اون موقع صلاح دونستم ببرمت حالا صلاح اينه كه نبرمت . فهميدي ؟
مهديس : ( با عشق ) محمود ( روي زمين غش ميكند . محمود و كاظم از پيروزي خوشحالي ميكنند و ماشاا... به سمت مهديس رفته و او را باد ميزند . با به حال آمدن مهديس دوباره نبرد آغاز ميشود )
محمود : مهديس
مهديس : ( با خشم بسيار ) محمود
محمود : اوا سوسك ... ( مهديس جيغ ميكشد . كاظم و محمود ميخندند . دوباره رجز خواني شروع ميشود )
مهديس : اگه منو دوست داري بگو ، بگو آي لاو يو . دوستت دارم
محمود : عمرأ ...
مهديس : پس يعني دوستم نداري ( گريه ميكند )
محمود : گريه نكن ، من طاقت گريه هات رو ندارم ... مهديس ، غلط كردم . همين فردا ميريم كيش( ماشاا... . مهديس از بابت پيروزي از خوشحالي جيغ ميكشند و پايكوبي ميكنند )
كاظم : خاك عالم بر سر زن ذليلت كنند ، باختي
محمود : بدرك . من تاب ديدن اشك هاي زنم رو ندارم . ( دكتر آمبولانس وارد ميشود )
دكتر : ببخشيد ... يك مريض اين اطراف نديدين .
ماشاا... : چرا اينجاست ؟ ( به كاظم اشاره ميكند )
دكتر : چش شده ؟
ماشاا... : اونجاش سوخته .
دكتر : خانم من جدي هستم . از پارك تماس گرفتن مركز و گفتن يه مريض بد حال توي پارك هست . همهي پارك رو گشتيم و مريضي پيدا نكرديم .
كاظم : بعله آقاي دكتر ، من تماس گرفتم . زن من مريضِ . من مريضم كه با اين ديوونه ازدواج كردم . بيچاره ام كرده
دكتر : آرام عزيزم ، آرام . مشكلتون چيه .
كاظم : از صبح تا شب جون ميكنم به جاي دستت درد نكنه فقط غرو لند ميكنه .
دكتر : مشكلات مادي توي همهي زندگي ها هست . اون زوج خوشبخت رو نگاه كنيد . شما بايد به اون ها درس زندگي بدين ، جانم . اون ها رو به ادامهي زندگي اميدوار كنيد ، جانم .
كاظم : ماشاا... خانم ، ميبيني چه خوب حرف ميزنن . مو مو ياد بچه گيم افتادم . مدرسهي موش ها ... خانم معلم
&nbs